عطر رازقی

گهگاهی

عطر رازقی

گهگاهی

روز مادر ...

صبح دیرتر اومدم سر کار ... وقتی اومدم دیدم یه بسته کادو و یه شاخه گل رزقرمز روی میز کارمه ... کلی ذوق کردم .... از طرف رئیس اسبق بود برای کارکنان ....

یه عالمه تبریک هم از اینور و اونور رسید امروز ....

از آدمایی که خیلی وقت بود بی خبر بودم ازشون تا دوست دوره دبیرستان که مدتها بود گمش کرده بودم ... تا آقای مسئول دفتر که یه دونه از این شیرینهای رنگارنگ بهم هدیه داد ....جالب بود ...

مامانی روزت مبارک

راستی ..... روز این مامان بینوا هم مبارک .... روز شما هم مبارک ( اگرم احیانا از جماعت رجال هستید روز مادر و خاله و مادر بزرگ و صد البته خواهرتون هم مبارک !‌)

قالب ...

من نمیدونم چه اصراریه همه آدمارو توی قالبهایی که واسه خودمون تعریف کردیم جا بدیم ... اگه اونا اصول و قواعد مارو قبول داشتند و رعایت کردند محترمند و عزیز اما اگه رعایت نکردند ... اونوقت دیگه اه اه و پیف پیف و این چیزاست ...

یاد نگرفتیم ... یادمون ندادند... بلد نیستیم که آدما رو همونجوری که هستند بپذیریم .... اینکه آدما جوری که راحتند زندگی کنند... اینکه این حقو برای اطرافیانمون و خودمون قائل شیم که اگه چیزی ناراحتشون میکنه و میخوان بی سر و صدا برن یه جایی گم و گور شن تا به آرامش برسن،‌ چه اصراریه که هی به زور نگهشون داریم و ازشون انتظار داشته باشیم در سکوت همه چیو تحمل کنند ؟!‌نمیدونم کی میخوایم این خودخواهیمون که اتفاقا خیلی وقتا گریبانگیر خودمون هم میشه رو کنار بذاریم .....  کاش یاد بگیریم آدمارو همون جوری که هستند بپذیریم .... اونجوری که خودشون راحتند نه اونجوری که ما راحتیم ....