عطر رازقی

گهگاهی

عطر رازقی

گهگاهی

انتخابی در کار نبود ....

انتخابی در کار نبود ... خیانتی هم ...

همه چیز تنها و تنها در پس رازی نهفته بود که سال ها پنهان مانده بود  ...

 

حالا من این روزها، آسوده تر از همیشه، زندگی را با همه ریزه کاریهایش در لحظه زندگی می کنم ...

کار من این روزها‌ نظارهء شور و شرم و بیقرارییست که در پس چشمان بیتابت نهفته و هنرم، تعبیر و تفسیر مهریست که در سکوت و در لفافه بیان می شود ...

این روزها دنیای من، رمز گشایی از شیرین ترین و پر رمز و رازترین اشارات توست، آنجا که زبان برای وسعت بیقراریهایت کلامی نمی یابد ...

 

عزیز ترین؛

من، این روزها لحظه های ناب بیقراری هایمان را با پوست و جان مزمزه میکنم و هر روز بیش از پیش باور می کنم که همه آنها که مطلق می‌نگرند و به مطلق رای می‌دهند، هرگز، هرگز، هرگز  عاشق نبوده اند ...

 

نظرات 20 + ارسال نظر
نهال دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:52 ق.ظ http://ma2nafar.blogsky.com

خوشحالم برات...خیلی!

مرسی (:

حمید/ میداف دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:49 ب.ظ http://hamid-midaf.blogspot.com/

آدم باید واقعا عاشق باشد تا این‌جور زیبا و پراحساس بنویسد. رازقی جان مرا به‌یاد ایام جوانی انداختی.

ناخدای عزیز ... حستون برام جالب بود ... خوشحالم که میخونیدم !‌
راستی من هر کاری میکنم نمیتونم براتون کامنت بذارم .... فوت و فن خاصی داره کامنتدونیتون ؟

ترانه سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:06 ب.ظ http://taraaaneh.persianblog.ir

قشنگ نوشتی. نمیدونم چی بگم. حتی نمیتونم بگم مواظب خودت باش.

ممنون ترانه جون .... دارم همه سعیمو برای مواظبت از خودم می کنم

هیوا سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:52 ب.ظ http://daeva.persianblog.ir

خیلی قشنگ بود و از ته دل ...وقتی متنی رو می خوانم که خیلی قشنگه و از ته دل نوشته شده همه موهای تنم سیخ می شه و بعد از خوندن این پستت این اتفاق افتاد ...الان خنده رو لبهامه...عزیزم خوشحالم که عاشقی و خوشحالتر که عاشقی رو می فهمی...همیشه عاشق باشی رازقی خوش عطر و بو ...

هیوا ممنون ... واقعا از ته دل بود اما بازم حسی که با خوندنش پیدا کردی برام جالب بود ...

sara سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:59 ب.ظ http://sarasol_8.persianblog.ir

khoda ashegh ra agar be rasti ashegh bashad mibakhshad....in ra hame midanand ..hatta mollaha!
"nader ebrahimi"

دیگه خیالم از بابت گناهام راحته .... مرسی کم پبدا *(:* { این بوس بود مثلا (; }

آسپرین دوشنبه 3 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:40 ق.ظ

ای دختره بلا
این همه مدت ننوشتی من فکر کردم چه غم عظیمی داری
نگو عاشق شده بیدی

اگه بدونی این عاشقی با همه شور و شر و شیرینیش چه غم عظیمی با خودش داره ....

هیوا سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:30 ب.ظ http://daeva.persianblog.ir

چفدر دیر به دیر می نویسی ...می دونم که احتمالآ سرت شلوغ ویا شاید بعضی از حسهات اینقدر قشنگند و ناب که نمی خواهی با نوشتنشون از قشنگیشون کم کنی ؟؟...

هیوا پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:43 ب.ظ http://daeva.persianblog.ir

چند بار بیام بگم چرا نمی نویسی ؟؟ آخه چرا نمی نویسی؟؟؟؟بابا دلمون ترکید....هر جا هستی خوش باشی....

علی پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:58 ب.ظ http://siakia99.blogfa.com

آخرین بند نوشته ات عالی بود...عالی.

آسپرین سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:34 ق.ظ

ما تلاش میکنیم کر شویم و تارک دنیا
اما اگه اجازه بدن

آرزو پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ب.ظ http://hasbhal.blogfa.com

سلام خوبین؟ وبلاگ زیبایی دارین با تبادلات لینکی مینکی موافقین؟

علی یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:20 ب.ظ http://siakia99.blogfa.com

قبلا این متن رو دیدم ولی یادم نیست کجا...نمیدونید نویسنده اش کیه؟

علی یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:20 ب.ظ http://siakia99.blogfa.com

البته منظورم بند آخره.

رازقی دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:10 ب.ظ

به علی‌:‌ مطمئنی همین جا نخوندیش ؟! من اینو از جایی گرته برداری نکردم ... نوشته خودم بود کاملا...

علی سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:47 ق.ظ http://siakia99.blogfa.com

شایدم همینجا خوندم...این روزا حواس ندارم...نگاه کردم دیدم خودم هم کامنت گذاشته بودم قبلا!!!
ولی واقعا نشون میده که بند آخرش بدجوری میره تو مغز آدم.
میبخشید به هر حال...

ترانه چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:03 ق.ظ

این روزها حوصله نوشتن نداری؟

هم حوصله ... هم وقت ... هم اینکه نمی دونم باید از چی نوشت ...

ک پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:08 ق.ظ

هعع پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:08 ق.ظ

نهنخ

میگسار پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:14 ق.ظ

من خیلی وقته بلاگت رو می خونم ولی اولین باره که کامنت میذارم!
خلاصه از اینکه عاشقی از سر درگمی رهات کرده شادم...
...اکسیر عشق در مسم آمیخت زرشدم..

نیلوفر جمعه 28 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:05 ق.ظ http://nilouyee.blogfa.com/

سلام
اول اسم زیبای وبلاگت بود که باعث شد وبلاگت رو باز کنم و بعد که خوندم واقعا لذت بردم از این همه احساس !

ممنون (:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد