چشمهایم را بسته ام ...

 

حالا مهم روزها و ساعتهاییست که برای با هم بودن لحظه شماری می کنیم ...

مهم دل دل کردن ها و قرار و مدارهاییست که خوب می دانیم پایبندش نخواهیم بود ...  

مهم تجربیات ناب و خالصیست که می دانیم هرگز، هرگز، هرگز با دیگری شریک نخواهیم شد....

این روزها مهم اینست که برای هم رویا ببافیم و تو در ناصیه من سه فرزند زیبا ببینی ...

 

مهم نیست وجود سایه ای که من همیشهٴ همیشه، هنگام با تو بودن، سنگینیش را احساس می کنم ...

حضور دائمی او، برگ برنده اش را نادیده میگیرم ... اگرچه خوب می دانم که همین همیشه بودن او، حتی اگر ذره‌ای از شور و مهر مرا هم در چنته نداشته باشد، برای عمیق تر شدن دلبستگی‌های تو کافیست ...

 با این حال چشمهایم را می بندم .... رقیب را  نادیده می گیرم ...

مهم سهم من از توست که اگرچه همیشگی نیست اما خاص و تکرار ناشدنیست ....

 

من در فریب دادن خود استادم ...