انتخابی در کار نبود ....

انتخابی در کار نبود ... خیانتی هم ...

همه چیز تنها و تنها در پس رازی نهفته بود که سال ها پنهان مانده بود  ...

 

حالا من این روزها، آسوده تر از همیشه، زندگی را با همه ریزه کاریهایش در لحظه زندگی می کنم ...

کار من این روزها‌ نظارهء شور و شرم و بیقرارییست که در پس چشمان بیتابت نهفته و هنرم، تعبیر و تفسیر مهریست که در سکوت و در لفافه بیان می شود ...

این روزها دنیای من، رمز گشایی از شیرین ترین و پر رمز و رازترین اشارات توست، آنجا که زبان برای وسعت بیقراریهایت کلامی نمی یابد ...

 

عزیز ترین؛

من، این روزها لحظه های ناب بیقراری هایمان را با پوست و جان مزمزه میکنم و هر روز بیش از پیش باور می کنم که همه آنها که مطلق می‌نگرند و به مطلق رای می‌دهند، هرگز، هرگز، هرگز  عاشق نبوده اند ...