توی جامعه شناسی یه بحثی مطرحه که آدما رو به سه نسل تقسیم میکنه ...
نسل اول : شامل اون دسته از افراد جامعه است که معمولا پشتوانه مالی یا اجتماعی مناسبی نداشته یا ندارند. آدمایی که نه از راهنمایی خانوادهای فرهیخته برخودارند، نه از حمایتهای بیدریغ اونها.... آدمایی که روی پای خودشون میایستند ، زحمت میکشند و معمولا خودشون تجربه میکنند و خطا میکنند و یاد میگیرند ... یه عمر زحمت میکشند، و نهایتا یه زندگی آبرومند برای خودشون تشکیل میدن .... زندگی ای که ذره ذره اش با زحمت و تلاش به دست اومده .....
نسل دوم : معمولا فرزندان نسل اول هستند .... نسلی که شاهد تلاش نسل قبل از خودش بوده و برای تلاش پیشینیانشون احترام قائلند .... راهنمایی ها، تجربیات و دلسوزیهای نسل اول رو بعنوان پشتوانه دارند .... برای رسیدن به خواستههاشون کمتر از نسل قبلی دچار دردسر و زحمت میشن .... اما سعی در بهبود شرایط دارند ... با این توصیف، نسل قدرشناس و موفقی از آب در میان و از نظر تحصیلات و سطح زندگی معمولا از نسل قبلی بالاترند...
نسل سوم : فرزندان نسل دومند .... گروهی که از پیشینه رفاه و آسایش موجود و زحماتی که برای رسیدن بهش کشیده شده هیچ اطلاعی ندارند .... این نسل با دنیایی کاملا متفاوت از نسل اول بزرگ میشه ..... هر اونچه طلب میشه همیشه حی و حاضره ..... این نسل، نسل مصرف کننده و پرتوقعیه که نه قدر شناسه و نه کوشا برای حفظ اونچه بی زحمت به دست آورده است .... نسلیه که فنا کنندهء آن چیزیه که طی سالهای قبل بدست آمده ....
این یه تعریف خیلی سر دستی و اجمالی و البته همراه با برداشت شخصی من از اون چیزی بود که من از زبان یه جامعه شناس شنیده بودم .....البته باید این نکته رو هم در نظر داشت که این یه تقسیم بندی کلیه و مطمئنا یه امر 100% و مطلق نیست ....
اما نکتهای که هست اینه که معمولا جامعه پیشرفتشو مدیون آدمهای تلاشگر و زحمت کششه .... آدمایی که طبق تعریف بالا عمدتا متعلق به نسل اول و دوم هستند .... معمولا همه عمرشون در حال دوندگی و سگ دو زدنند .... شرایط مالی متوسطی دارند و همیشه دغدغه نان ! از کودکی و نوجوونی و جوونی چیز زیادی نمیفهمند .... همه عمرشون درحال تلاش و فعالیتند .... و سهمشون از زندگی معمولا کمتر از اون تلاشیه که میکنن و معمولا موقعی که به شرایط نسبتا با ثبات اقتصادی – اجتماعی میرسند ، باید همه چیزو برای نسل بعدی بذارن و برن ....
اما نسل سومیا اگر چه معمولا آدمهای مولد و پویایی نیستند و معمولا نقشی در پیشرفت جامعه ندارند و اگرچه کمکی به اعتلای فرهنگ و علم و دانش بشری نمیکنند اما مصرف کنندگان خیلی خوبی هستند .... آدمایی که بچگی رو بچگی میکنن ... و سهمشون از نوجوانی و جوانی و میانسالی خیلی بیشتر از حقشونه ....
نمونه این آدمهارو خیلی خوب میتونیم دور و برمون پیدا کنیم ...خیلی منصفانه به نظر نمیاد .... دور از جون شما حکایت کار کردن خر و خوردن یابوئه ....
اگرچه یه همچین نگاهی به زندگی خیلی خیلی تک بعدی و مادیه و صد البته اینکه خیلی مقطعیه و من فقط در دورههای خاصی از زندگی دچار همچین حس و حالی میشم ! اما نمیتونم کتمان کنم که در حال حاضر به عنوان یه آدمی که متعلق به نسل دومم واقعا دلم میخواد مثل یه آدم نسل سومی بدون دغدغه، بی خیال، بدون جون کندن و هزار بار حساب و کتاب کردن، اونچیزایی که طلب میکنم رو بدست بیارم ....
چقد سخته آدم بخواد یه چیزی که خودشم میدونه خیلی منطقی نیست و با ملاک و معیاراشم جور نیست ، اما خب به هر حال دلش میخواد، هی توجیه کنه!!! آخیییییییییییییییییییییییشششششششش !
یه نسلی هم هست نسل سوخته
سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
تقسیم بندی جالبی بود اگرچه به صورت تئوریکه که میتونه اینجوری باشه و همیشه نتیجه اینی نیست که دوست جامعه شناس گفته
آره این نسل سومی ها!نمی دونم انگار که این ها یکجورایی واقعی نیستن برای من...یعنی اصلا نمی تونم اونطوری باشم..و با خودم فکر می کنم اینا محصول چی هستن؟
نمیدونم این تقسیم بندی حقیقی بود یا نه ولای ی تقسیم بندی جالبی بود !!!
آره گاهی به سرم می زنه . میگم اینجوری زندگی کردن بهتره که هیچی برات مهم نباشه . که فقط دنبال لذت بردن از همین الانت باشی و دیگه بی خیال همه چی .اما خب بعدش که یه کم حالم بهتر میشه خوشحال میشم که همچین نیست .