عطر رازقی

گهگاهی

عطر رازقی

گهگاهی

این روزا حتی هیچ کاری قباحت نداره ! هیچ کاری !

اینجا هیچ خبری نیست ...

نمیفهمم .... این روزا هیچی نمیفهمم ... هیچ حس خاصی در من وجود نداره ... نه پایان طرحم تغییری در حس و حالم ایجاد کرده، نه تولد بابا، نه مهمونی جینگول مستون دوستانه ... هیچی هیچی هیچی .... حال آدمای خوشحال از یادم رفته ... دیگه حتی منتظر هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیستم ... خیلی وقته که حس واقع بینیم به رویا پردازی هام غالب شده ...

نگاههای پر سوال آدمای دور و بر هم برام اصلا مهم نیست ... از اون مدل نگاههایی که هی میخواد مستقیم و غیر مستقیم بهت بفهمونه که یه چیزیت هست اما صدات در نمیاد .... به راحتی از کنارشون میگذرم ... بدون اینکه به سوالاتشون جواب بدم ... حتی گاهی هم بدم نمیاد به شک و شبهه های الکیشون دامن بزنم ... طفلیا توی خیالاتشون فکر میکنن که من پر از راز و رمز و اسرار مگوی مهیجم اما من خودم میدونم که اینجا هیچ خبری نیست ... هیچ هیچ هیچ ....