عطر رازقی

گهگاهی

عطر رازقی

گهگاهی

تجربه های من ....

 

توی یه دوره ای تب و تاب اینکه آدمای جدیدو جور وا جورو بشناسم بدجوری منو گرفته بود .... اقتضای سن بود یا هر چیز دیگه ای، از هر فرصتی برای تجربه کردن، برای شناختن آدما  استفاده می کردم ... از هر راه ممکنی ... از همکلاسی و هم دانشگاهی بگیر تا خوندن کتاب و انواع و اقسام چت و هر راهی که بتونی فکرشو بکنی ....البته اینو باید بگم که اینا مال یه دوره ای حدود 10 سال پیش بود .... یعنی همون موقعی که اینترنت خیلی خیلی تازه وارد ایران شده بود و طبیعتا طیف آدمهایی که به محیط سایبر دسترسی داشتند خیلی محدود و معدود بود و بیشتر خلاصه میشد به اون دسته از آدمایی که یا دانشجو بودند واقعا یا تحصیلکرده .... هنوز به اندازه الان همه گیر نشده بود و انقدر هم به افتضاح و دروغ کشیده نشده بود .... اینو گفتم که بگم اگه الان کسی بخواد از این راه شناختن آدما رو تجربه کنه من هرگز، هرگز بهش توصیه نمیکنم، مگر اینکه به درایتش و عقلش خیلی مطمئن باشم ... ( نه اینکه من اون موقع خیلی با درایت و عاقل بودم، نه ! برای اینکه اون موقع محیط سالمتر بود و احتمال خطا کمتر ... فقط همین ... ) … شناختن  دنیای آدمها هنوز که هنوزه برام جذابه ….

 

اینکه قدرت اینو داشته باشی که رفتار آدمارو، پیش بینی کنی و بتونی توی یه زمان کوتاه یه شناخت اجمالی و واقع بینانه ازشون داشته باشی، به نظر من جزء اون دسته از مهارتهاست که برای هرکسی لازمه و این به دست نمیاد مگر اینکه تو، آدمهای مختلف، از هر طیف و سن و گروهی رو ببینی و بشناسی … به جرات میتونم بگم که ازخیلی از آدمهای هم سن و سالم و حتی خیلی وقتا، آدمای بزرگتر از خودم، آشنایی با آدمای بیشتری رو تجربه کردم .... به معنای واقعی کلمه از هر طیف و سن و گروهی …. انقدر که حتی توی بعضی از موارد حتی جرات نمیکردم از آدمایی که باهاشون آشنا میشدم با کسی حرف بزنم … چون مطمئن بودم این آدم با این مشخصات، توی ذهن دیگری فقط و فقط یه تابوئه و با کوچکترین اشاره من، نه تنها اون، که من هم زیر سوال میرم  … برام مثل این میموند که بخوام باارزشترین داشته هامو با کسی قسمت کنم و اون هیچ چی از ارزش و قدر و قیمت اون و رنج و زحمتی که پشتشه ندونه  … به همین خاطر خیلی جاها ترجیح میدادم سکوت کنم …

 

اونچه یاد گرفتم برام باارزش بود ….

 

شناخت آدما بهم یاد داد که هرگز قبل از شناختشون، قضاوتشون نکنم ….

 

بهم یاد داد که هیچ وقت کور، هیچ وقت کر، محسورشون نشم ....

 

بهم یاد داد که "شیفتگی" اولین گام شناخت آدمهاست ... که هیچ وقت کور، هیچ وقت کر، "شیفته" آدمها نشم و ازاون مهمتر اینکه اگر این اتفاق افتاد، هرگز توی فاز شیفتگی دل بسته شون نشم ...

 

بهم یاد داد که هیچ وقت به کسی تکیه نکنم .... حتی اگه اون آدم خیرخواهترین و راستگوترین آدم دنیا باشه، میتونه خطا کنه ... و خطای اون میتونه، توی خوش بینانه ترین حالت ممکن، به معنای زمین خوردن من باشه ...

 

که هر آدمی، به جرات میتونم بگم، هر آدمی، حتی در بهترین حالت ممکن، حداقل دو رو داره .... ...

 

بهم یاد داد، که تلاشم برای تغییر آدما، بیهوده است ... اصول آدمها غیر قابل تغییره .... جزئیات رو میشه تغییر داد اما تغییر اصول و نگرش کار من نیست ... یا باید اونا رو به همون شکلی که هستند بپذیرم، یا باید برای همیشه از خیرشون بگذرم ...

 

یاد گرفتم که سعی کنم اون چیزایی که دوست دارم به دست بیارم، وگرنه مجبور میشم به داشته هام بسنده کنم و دوستشون داشته باشم ....

 

قبلا می دونستم که چه چیزایی رو نمی خوام ... اما حالا می دونم که چه چیزهایی رو می خوام و این برای من که مدتها سرگشته و حیرون بودم بین نخواستنام، یه نتیجه بزرگه ...

 

پیشتر از این، هر آدمی با یه پیش فرض توی یکی از لایه های از پیش تعیین شده ذهنم جا میگرفت .... اتفاقی که افتاد این بود که من همه اون ذهنیات از پیش تعیین شده، که بیشتر مطابق تعریف دیگران بود رو، به هم ریختم و حالا تعریفهای خاص خودمو دارم ... تعاریفی که حاصل نگاه و بینش و تجربه خودمه، ساخته فکر منه و به همین دلیل برام ارزشمنده ....

 

اینکه تلنگرو این بحثو  چی یا کی زد مهم نیست ... مهم اینه که امروز یهو دلم خواست یه کم برگردم عقب و یه کم مثبت تر نگاه کنم ....  شاید لازم بود به خودم یادآوری کنم که همین تجربه ها از من آدم امروز رو ساخته .... نمی خوام به دروغ ادعا کنم که همه این تجربه ها گل و بلبل بوده، که نبوده، و من هیچ جا نه اذیت شدم و نه اشتباه کردم ، که اتفاقا هم خیلی اذیت شدم  و هم خیلی جاها شاید اشتباه کردم، اما با همه این تفاسیر، از تجربه هام، راضیم …. دوست دارم یه بار دیگه اینو به خودم یادآوری کنم که اگر این تجربه ها نبود، من امروز بی تردید آدم دیگری بودم. 

 

 

R My philosophy is that not only are you responsible for your life, but doing the best at this moment puts you in the best place for the next moment.

 

Oprah Winfrey 

همین مرا کافیست

 

 

بعد از این همه سال بی خبری، تنها یک همکلامی چند دقیقه ای کافی بود تا من دوباره حیران شوم ... 

 

حتی اگر این همکلامی از سر مستی بود، برای من پاسخ کاملی بود به همه سوالهای ناپرسیده و چراهای بی شمار ....

 

خودخواهانه است اما تو هنوز به یاد منی و همین مرا کافیست،  همزاد بی بدیل ....

 

سال نو مبارک ....

اگرچه خیلی دیر اما گمونم هنوزم میشه تبریک سال نو گفت ....  سال نوتون مبارک ...

 

نبودم .... هر چند که تمام عید رو توی خونه بودم و جز یکی دو تا مهمونی اجباری جایی نرفتم  .... یکی دو ماه آخر سال 85 برام عین کابوس بود .... فقط منتظر بودم که زودتر تموم شه ....  همه سعیمو کردم که همه کارهای نصفه و نیمه مو تا آخر سال تموم کنم و همه اون چیزایی که برام اون همه استرس و کابوس درست میکرد رو از سرم بیرون کنم، که خب موفق هم شدم ....

 

منم مثه هلال، هر سال موقع سال تحویل احساس میکنم که یه دم مسیحایی توی کالبدم دمیده میشه و من دیگه متحول میشم و همه عادات بدم توی سال جدید ترک میشه و در یک کلام توی سال جدید آدم میشم ...

هر چند که امسال حتی تا یه نیم ساعت مونده به سال تحویل که من توی حموم بودم، اصلا حال و هوای عید نبود، اما بازم موقع سال تحویل و شلیک توپ سال نو و دعای تحویل سال همون بغض همیشگی همچین سفت و سخت راه گلومو بست و من دوباره دچار همون دگرگونی های روحی و روانی شدم و از خدا برای خودم و خونوادم ( که البته طیف وسیعی از اطرافیان رو شامل میشه ) سلامتی و آرامش خواستم و بعدم یه عالمه آرزوهای ریز و درشت واسه خودم کردم، من جمله اینکه خدا یه همتی بهم بده که عین آدم درس بخونم و خلاصه از این چیزا ....

 

توی عید کلی استراحت کردم ... یکی دو بار کوه رفتم و حالشو بردم ... یکی دو روز تفریحی رفتم سر کار ... یکی دو تا فیلم دیدم و یه کتاب جدید خوندم به اسم " نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان "  ترجمه آذر یوسفی که خیلی جالب بود ....  کتاب با این جمله شروع

می شود: هر زنی قهرمان زندگی خویش است.

توی این کتاب خدابانوان اساطیری به دو دسته آسیب پذیر و باکره تقسیم شدند. باکره به معنای کسانی که برای خود، جدا از مردان و بدون وابستگی به اونها هویت مستقلی قائلند و همواره بخشی از ذهنشون تسخیر نشده  باقی میمونه.  سه خدا بانوی باکره آرتمیس ( خدا بانوی شکار)، آتنا ( خدابانوی عقل و درایت ) و هستیا (خدابانوی تمرکز به درون، زنی دانا) ، و سه خدا بانوی آسیب پذیر: هرا (خدابانوی همسری  وفادار )، دیمیتر (خدابانوی مادری) و  پرسفون (خدابانوی  دختری ) نامیده شدند. خدا بانوان آسیب پذیر همواره هویتشون در کنار نقشهای دیگری ( همسر، فرزند و پدر)  معنا پیدا میکنه..... آفرودیت (خدابانوی عشق) هم که به کل حذف شده ...  

خوندن کتاب رو به همه کسانی که از مباحث روانشناسی و خود شناسی و دیگری شناسی لذت میبرند به شدت توصیه میکنم .....

 

4Don't spend your precious time asking "Why isn't the world a better place?" It will only be time wasted. The question to ask is "How can I make it better?" To that there is an answer.

Leo F. Buscaglia