-
شاید پارانویا ....
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 23:08
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 وقتی ساکتم، کم حرفم و همه خوشیا و ناخوشیامو برای خودم نگه می دارم، وقتی صبر میکنم تا زخمام، زخمای دلم، روحم، خودش خوب شه به مرور زمان، انگار راحتم و احساس امنیت می کنم ... دلم نمی خواد برای کسی درد دل کنم ... از اینکه با کسی درد دل کنم و طرف...
-
بیانیهی جمعی از وبلاگنویسان دربارهی وقایع اخیر
سهشنبه 9 تیرماه سال 1388 10:59
1) ما، گروهی از وبلاگنویسان ایرانی، برخوردهای خشونتآمیز و سرکوبگرانهی حکومت ایران در مواجهه با راهپیماییها و گردهمآییهای مسالمتآمیز و بهحق مردم ایران را به شدت محکوم میکنیم و از مقامات و مسوولان حکومتی میخواهیم تا اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را -که بیان میدارد «تشکیل اجتماعات و راه...
-
موندم این روزا ...
شنبه 1 فروردینماه سال 1388 23:13
گاهی میمونی بین وسوسهء اسطوره شدن و نقش قهرمان رو بازی کردن و تجربه یه زندگی پر استرس اما پر هیجان یا تبدیل شدن به یه آدم معمولی با یه زندگی معمولی بی هیجان اما آروم و کم تنش موندم این روزا ....
-
پ.ن.
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1387 10:28
کلی پرحرفیم می آد فقط بدیش اینه که تایپ فارسی خیلی سخته .... اما خب تمرین میکنیم که آسون شه! پ.ن. این یه خط، صرفن جنبه استارت داشت برای رهایی از اینرسی موجود! و لا غیر! باشد که کارساز افتد!
-
غضنفرانه !
شنبه 18 آبانماه سال 1387 12:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 انتظار معجزه ندارم اما فقط شاید بشه امیدوار بود، با اومدن اوباما دنیا جای بهتری برای زندگی کردن بشه ... بی جنگ و بی خونریزی ... خوشحالم ... ! پ.ن. غضی جان توی این روزای پر اتفاق جای خودت، تحلیلات، لینک و خبرات و گزارشهای لحظه به لحظه ات خیلی...
-
اقبال ...
جمعه 10 آبانماه سال 1387 12:08
It's raining cats & dogs!
-
Dream Land
دوشنبه 6 آبانماه سال 1387 11:56
این روزا وسط یه عالمه کار و درس و سر شلوغی، خوندن پستها و آرشیو Dream Land همون حال و هوای شبای امتحانو واسم زنده کرد که به ازای دو کلمه درس، یه فصل از "طوبی و معنای شب" میخوندم و کلی بهم مزه میداد ... مدل نوشته هاش و فضای وبلاگش یه آرامش عجیب و غریبی بهم میده.... اینم چندتا از لینکاش ... اگر ذهنتان درگیر...
-
پسرک نازنین خونه ما ...
دوشنبه 29 مهرماه سال 1387 12:19
پسرکمون این روزا بدجوری بی تاب و بی قراره ... کلافست .. بی خوابه ... ساکته ... نه حرفی ... نه اشکی ... همین جاست اما انگار نیست ... کنارش میشینم ... حرف چندانی برای گفتن ندارم ... این درد لامصب فقط زمان می خواد و صبر .... دستمو روی پاش میذارم ... آروم آروم نوازشش میکنم ... اولین قطره اشکش از چشمای درشت و مشکیش روی...
-
این درد نامکرر ...
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 18:44
غم دوری از آدمایی که دوستشون داریم، همون درد بی درمونیه که انگار هزار بار هم اگه تکرار بشه باز نا مکرر و پر از رنجه ... دلتنگ تو و همه حرفهاییم که در سکوت میزدیم ....
-
انگار که تعبیر تمام رفتن ها، بازگشت به زاد رود شقایق است ...
شنبه 29 تیرماه سال 1387 10:01
هنوز هم بعد از این همه سال کافیه چشمامو ببندم تا نامه های سید علی صالحی و دیالوگهای خانه سبز با صدای بی همتای آقای شکیبایی تو ذهنم زنده شه .... چه روزایی بود ... ستاره روزگار نوجوونی، یادت بخیر ... روحت شاد ... ... دارم هی پابه پای نرفتن صبوری می کنم صبوری می کنم تا تمام کلمات عاقل شوند صبوری می کنم تا ترنم نام تو در...
-
انتخابی در کار نبود ....
دوشنبه 27 خردادماه سال 1387 02:56
انتخابی در کار نبود ... خیانتی هم ... همه چیز تنها و تنها در پس رازی نهفته بود که سال ها پنهان مانده بود ... حالا من این روزها، آسوده تر از همیشه، زندگی را با همه ریزه کاریهایش در لحظه زندگی می کنم ... کار من این روزها نظارهء شور و شرم و بیقرارییست که در پس چشمان بیتابت نهفته و هنرم، تعبیر و تفسیر مهریست که در سکوت و...
-
ترانه جون کجایی ...
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 09:25
بعد از یه آخر هفته نکبت بار که عین مار به خودم پیچیدم، خبر چاپ مقاله ام توی ژورنال Annals of Thoracic Surgeons شاید یه کمی، فقط یه کمی حالمو بهتر کرد ... یه کم خوشحالم .... "Don't let someone become a priority in your life, when you are just an option in theirs" Unknown
-
چشمهایم را بسته ام ...
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 13:15
حالا مهم روزها و ساعتهاییست که برای با هم بودن لحظه شماری می کنیم ... مهم دل دل کردن ها و قرار و مدارهاییست که خوب می دانیم پایبندش نخواهیم بود ... مهم تجربیات ناب و خالصیست که می دانیم هرگز، هرگز، هرگز با دیگری شریک نخواهیم شد.... این روزها مهم اینست که برای هم رویا ببافیم و تو در ناصیه من سه فرزند زیبا ببینی ... مهم...
-
...
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 23:36
میگما ... زنده ام ... موهامو کوتاه کردم ... تنوع خوبی بود ... به شدت احساس سر سبکی میکنم ! کنسرت سیمین غانم پر از لحظه هایی بود که دلم می خواست از ته دل زار بزنم ... از بین آهنگ هایی که اجرا کرد من اونایی رو که از اصل و اساس مال خودش بود، مثل گل گلدون، سیب و آسمون آبی، بیشتر از اونایی که اجرای یه خواننده دیگه بود دوست...
-
سال نو مبارک
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 12:46
براتون سالی سرشار از لحظه های ناب و تجربه های تازه آرزو میکنم
-
من رای میدم
جمعه 24 اسفندماه سال 1386 12:52
چون به معجزه، انقلاب و حمله آمریکا برای بهبود اوضاع هیچ اعتقادی ندارم .... چون یادم نرفته توی این چند سال چه به روزگارمون اومده ... چون برام احمدی نژاد و خاتمی سر و ته یه کرباس نیستند .... چون یاد گرفتم که تحریم انتخابات صرفا یه راه امتحان شده است که نهایتا به نفع رقیب تموم میشه ... من رای میدم چون هنوز هم معتقدم اگر...
-
خر مهره!
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 15:25
کور شم من که چشمم واسه هیچ کس به اندازه خودم شور نیست ... اومدم هی گفتم همه چی آروم و معمولیه، از چند روز بعدش به مدت 3 هفته چنان استرس و جنگ اعصابی نصیبم شد که رسما گوشت تنم ریخت ... اما به هر حال به خیر گذشت و تنها نتیجه اخلاقی باقیمونده از قضیه این بود که " هیچ وقت دلت برای هیچ کس، بیشتر از خودش نسوزه ! برای هیچ کس...
-
کاملا آروم و معمولی
چهارشنبه 19 دیماه سال 1386 20:54
این روزا زندگی به طرز عجیب و غریبی آروم و بی سر و صدا داره میگذره ... طرحم تموم شده و بیشتر وقتم تو خونه ام ... روزایی که بیرونم بیشتر دنبال پروانه دائم و مجوز کار و آزاد کردن مدارکمم که چشمش نزنم همه چی داره خوب پیش میره ... روزاییم که خونه ام کارم اینه ... صبح بیدار میشم به نیت درس خوندن! سر صبح یه کم درس می خونم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آذرماه سال 1386 13:51
این روزا حتی هیچ کاری قباحت نداره ! هیچ کاری !
-
اینجا هیچ خبری نیست ...
یکشنبه 4 آذرماه سال 1386 09:01
نمیفهمم .... این روزا هیچی نمیفهمم ... هیچ حس خاصی در من وجود نداره ... نه پایان طرحم تغییری در حس و حالم ایجاد کرده، نه تولد بابا، نه مهمونی جینگول مستون دوستانه ... هیچی هیچی هیچی .... حال آدمای خوشحال از یادم رفته ... دیگه حتی منتظر هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیستم ... خیلی وقته که حس واقع بینیم به رویا پردازی هام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1386 15:26
بگذریم ....
-
اولتیماتوم
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1386 21:13
دوازده روز وقت دارم که تصمیم بگیرم ... به همه چیز فکر کنم ... همهء اونچه آزارم میده ... خوشحالم میکنه .... همه چیزهایی که دوست دارم و همه چیزهایی که ازشون بیزارم .... و بعد تصمیم بگیرم و تکلیفم رو با خودم روشن کنم ... تصمیم ندارم یک بار دیگه غرق شم ... من شرایطم رو اونجوری که دوست دارم میسازم .... اینارو اینجا نوشتم...
-
در آستانه سی سالگی ....
جمعه 29 تیرماه سال 1386 16:05
ورودم به سی سالگی با کلی هیجان و سورپریز همراه بود .... برعکس پارسال که روز تولدم تو تنهایی مطلق سپری شد، امسال دور و برم کلی شلوغ پلوغ بود و حس کشنده تنهایی اصلا و ابدا سر و کله اش پیدا نبود ... جشن تولد کوچولو اما خیلی خوبی که همکارای مرکز برام گرفتن، مهمونی سورپریزی که با همکاری مشترک خاله خانم و بقیه هم سن و...
-
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست ....
شنبه 9 تیرماه سال 1386 12:05
این یه غر نامه است اما تا آخرش بخونید .... یه عالمه موضوع واسه تعریف کردن دارم .... بیشتر از یه ماهه که اینجا چیزی ننوشتم .... علی رغم اینکه واقعا هیچ دو روزیم مثه هم نبوده .... یه روزایی خیلی خوب بوده ... یه روزایی خیلی بد ... الانم ای بدک نیستم ... سعی میکنم که کاملا اکتیو با خودم مبارزه کنم چون در غیر این صورت...
-
دور اتلاف وقت ....
شنبه 5 خردادماه سال 1386 14:10
افتادم رو دور .... این روزا توانایی اینو دارم که ساعت ها و روزها وقت تلف کنم ! خیالپردازی کنم ! بشینم پای اینترنت! توی تختم دراز بکشم! واسه خودم مویه و زاری کنم! یا از اونورش بیافتم! بزنم و برقصم! اتاقمو جمع و جور کنم! هی هزار بار جای همه چیو عوض کنم و مرتب کردن یه اتاق ۲ در ۳ رو چندین ساعت لفت بدم و خلاصه خودمو...
-
بهونه
شنبه 29 اردیبهشتماه سال 1386 12:02
چقدر بده که همه رو عادت بدی به اینکه همیشه خوب باشی، همیشه سر حال، همیشه خندون، همیشه آماده سرویس دادن ... چقدر بده که هیچ کس توقع نداشته باشه که تو هم یه روز دلت بگیره و خسته باشی .... چقدر بده که همیشه حواست به بقیه باشه ، اما هیچ وقت کسی حواسش به تو نباشه ... چقدر بده که اون موقعی که خیلی حالت بده، خیلی دلت گرفته،...
-
همایش طب النبی !
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1386 12:16
این روزا هی فرت و فورت برام اس.ام. اس. میومد که در اعتراض به مخالفت رئیس سازمان برنامه و بودجه با افزایش تعرفه پزشکان بریم جلوی نظام پزشکی تحصن کنیم و از این کارا ... یاد پارسال افتادم .... از اونجایی که سال، سال پیامبر اعظم بود، به همه ارگانهای دولتی یه بودجه ای داده شد که طرح یا برنامه ای رو در این زمینه اجرا کنند....
-
تجربه های من ....
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 13:57
توی یه دوره ای تب و تاب اینکه آدمای جدیدو جور وا جورو بشناسم بدجوری منو گرفته بود .... اقتضای سن بود یا هر چیز دیگه ای، از هر فرصتی برای تجربه کردن، برای شناختن آدما استفاده می کردم ... از هر راه ممکنی ... از همکلاسی و هم دانشگاهی بگیر تا خوندن کتاب و انواع و اقسام چت و هر راهی که بتونی فکرشو بکنی ....البته اینو باید...
-
همین مرا کافیست
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 13:40
بعد از این همه سال بی خبری، تنها یک همکلامی چند دقیقه ای کافی بود تا من دوباره حیران شوم ... حتی اگر این همکلامی از سر مستی بود، برای من پاسخ کاملی بود به همه سوالهای ناپرسیده و چراهای بی شمار .... خودخواهانه است اما تو هنوز به یاد منی و همین مرا کافیست، همزاد بی بدیل ....
-
سال نو مبارک ....
شنبه 18 فروردینماه سال 1386 15:11
اگرچه خیلی دیر اما گمونم هنوزم میشه تبریک سال نو گفت .... سال نوتون مبارک ... نبودم .... هر چند که تمام عید رو توی خونه بودم و جز یکی دو تا مهمونی اجباری جایی نرفتم .... یکی دو ماه آخر سال 85 برام عین کابوس بود .... فقط منتظر بودم که زودتر تموم شه .... همه سعیمو کردم که همه کارهای نصفه و نیمه مو تا آخر سال تموم کنم و...