-
یه خواهش ...
شنبه 20 اسفندماه سال 1384 14:08
بهت گفته بودم از اینکه هل داده شم توی یه رابطه ای خیلی بدم میاد .... از اینکه یهو بدون هیچ شناختی شروع کنی به گفتن یه سری حرفای بی سر و ته کلیشه ای حالم بهم می خوره ..... چجوری بگم بدم میاد از این کارای الکی ... انگار یه سری جمله توی گلوت گیر کرده باشه و فقط بخوای یه نفرو پیدا کنی اینارو بهش بگی ..... ببین ... یه...
-
پراکنده ....
شنبه 20 اسفندماه سال 1384 09:22
یه جورایی خیلی کلافه ام .... بی حوصله... بی حال .... بوی عیدم به مشامم نمیاد .... نه حال خرید دارم ... نه خونه تکونی ... نه دید و بازدیدهای مسخر عید و اضافه وزن بعد از تعطیلات .... ترجیح میدادم این دو هفته برم یه غاری، بیابونی، یه جزیره ای یه جایی توی این مایه ها .... تنهای تنها .... البته کامپیوترمم با خودم میبردم...
-
مرده شور!
شنبه 13 اسفندماه سال 1384 15:22
این بلاگ اسکای دیوانست ! یه خروار نوشتم همش پاک شد! دوباره مینویسم !فکر کرده !
-
برای خودم ... برای خدای خودم ....
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 13:32
دلم داره میترکه ! هی اشکامو قورت میدم ولی بازم بیرحمانه از گوشه چشمام میریزه پایین و رسوام میکنه ..... خدایا خودت بگو چه کنم .... خدایا این چه حکمتیه که همیشه آدمای صبورت گرفتاری و بدبختی بقیه آدمارو به دوش میکشن!؟ که اونایی که خوبند و مهربونند بیشتر آزار میبینن و اذیت میشن.. خدایا همه کارام با دردسر انجام میشه ......
-
اول دفتر ....
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 11:51
این یک آغاز است ... نمیدونم چرا ... نمیدونم تا کی ... فقط اومدم که دلتنگیها و شادیهام رو قسمت کنم .... نمیدونم ... شاید خیلی تلخ باشم ... شاید خیلی سرحال ... اما هر چیزی که هست اینه که من همینیم که هستم ... شاید اینجا فقط بهانهای باشه برای اینکه مطمئن باشم که هنوز هستم ...
-
گفته بودم ...
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 11:36
گفته بودم که اینجا مینویسم ... گفته بودم اینجا میشه یه ماُمن برای دلم .... برای دردهای دلم ... شاید بتونم فراموش کنم ... شاید بتونم از نو شروع کنم ... که دوباره دل ببندم .... که ببینم ... که بشنوم ... که دوباره اعتماد کنم .... این دل بی صاحب همونجور که دیر پا بند میشه دیرم از یاد میبره ... من هنوز ... بعد این همه روز...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 20:38
امروز یه عالمه از کله سحر دویدم اینور اونور . اول همه یه کلاس نیمچه خصوصی که انصافا خیلی بهتر از چیزی که فکر میکردم از آب در اومد... بعد یه سر محل کار کذایی (البته انصافا خیلی هم کذایی نیستا !ولی حالا .... ) بعد یه کم دوست و رفیق بازی. آخرشم مثه جنازه اومدم خونه! الانم دارم ومیرم... میرم یه کم لالا... زود میام ......