عطر رازقی

گهگاهی

عطر رازقی

گهگاهی

قالب ...

من نمیدونم چه اصراریه همه آدمارو توی قالبهایی که واسه خودمون تعریف کردیم جا بدیم ... اگه اونا اصول و قواعد مارو قبول داشتند و رعایت کردند محترمند و عزیز اما اگه رعایت نکردند ... اونوقت دیگه اه اه و پیف پیف و این چیزاست ...

یاد نگرفتیم ... یادمون ندادند... بلد نیستیم که آدما رو همونجوری که هستند بپذیریم .... اینکه آدما جوری که راحتند زندگی کنند... اینکه این حقو برای اطرافیانمون و خودمون قائل شیم که اگه چیزی ناراحتشون میکنه و میخوان بی سر و صدا برن یه جایی گم و گور شن تا به آرامش برسن،‌ چه اصراریه که هی به زور نگهشون داریم و ازشون انتظار داشته باشیم در سکوت همه چیو تحمل کنند ؟!‌نمیدونم کی میخوایم این خودخواهیمون که اتفاقا خیلی وقتا گریبانگیر خودمون هم میشه رو کنار بذاریم .....  کاش یاد بگیریم آدمارو همون جوری که هستند بپذیریم .... اونجوری که خودشون راحتند نه اونجوری که ما راحتیم ....

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:00 ب.ظ http://dastneveshteha.blogsky.com

سخته خانوم رازقی ... خیلی سختم هست به خصوص اگه یاد نگرفته باشی ... بار اولی بود که اومدم و خب دوباره بر می گردم . چندتا از یادداشتا تو خوندم اما دیگه فرصت نشد . فعلا

مرسی که سر زدی ....

... دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:22 ب.ظ http://www.xload.blogsky.com

ای گور!
مرا همین بس
که سایه پروانه بر تو فرو افتد ...

علی مقیمی سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:02 ق.ظ

دقیقا میدونم چی میگی... انگار آدمها خوبن اونطوری که ما میخوایمشون... ولی ما هم با بقیه اینطوری نیستیم؟! تا حالا بهش فکر کردی؟...

چرا دقیقا ... واقعیتش اینه که این پست یه جورایی یه نهیب بزرگ به خودم بود ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد