عطر رازقی

گهگاهی

عطر رازقی

گهگاهی

پ.ن.

کلی پرحرفیم می آد فقط بدیش اینه که تایپ فارسی خیلی سخته .... اما خب تمرین میکنیم که آسون شه! 

پ.ن. این یه خط، صرفن جنبه استارت داشت برای رهایی از اینرسی موجود! و لا غیر! باشد که کارساز افتد!

غضنفرانه !

انتظار معجزه ندارم اما فقط شاید بشه امیدوار بود، با اومدن اوباما دنیا جای بهتری برای زندگی کردن بشه ... بی جنگ و بی خونریزی ... خوشحالم ... !

پ.ن.  غضی جان توی این روزای پر اتفاق جای خودت، تحلیلات، لینک و خبرات و گزارشهای لحظه به لحظه ات خیلی خالیه ...

اقبال ...

It's raining cats & dogs!

Dream Land

این روزا وسط یه عالمه کار و درس و سر شلوغی، خوندن پستها و آرشیو Dream Land همون حال و هوای شبای امتحانو واسم زنده کرد که به ازای دو کلمه درس، یه فصل از "طوبی و معنای شب" میخوندم و کلی بهم مزه میداد ... مدل نوشته هاش و فضای وبلاگش یه آرامش عجیب و غریبی بهم میده....


اینم چندتا از لینکاش ...

اگر ذهن‌تان درگیر قواعد جاری و روتین زندگی است این پست را نخوانید.

آدم‌ها پرنده‌اند


پسرک نازنین خونه ما ...

پسرکمون این روزا بدجوری بی تاب و بی قراره ... کلافست .. بی خوابه ... ساکته ... نه حرفی ... نه اشکی ... همین جاست اما انگار نیست ...کنارش میشینم  ... حرف چندانی برای گفتن ندارم  ... این درد لامصب فقط زمان می خواد و صبر .... دستمو روی پاش میذارم ... آروم آروم نوازشش میکنم ... اولین قطره اشکش از چشمای درشت و مشکیش روی صورتش سر می خوره ...میگم میدونم چه روزای سختی رو میگذرونه ... میدونم احساس می کنه هوا برای نفس کشیدن کم داره ... که انگار قلبش فشرده میشه ...
میگم میدونم که هر کلامی، هر آوایی، هر عطری اونو یاد خاطره هاش میندازه ... میگم که این روزا رو هرگز فراموش نمی کنه، اما میتونه امیدوار به رسیدن روزی باشه که پشت این خاطره ها دیگه حسی نباشه ... که با هر طنین آشنایی یه خنجری به دلش فرو نره ....  میگم که می گذره ... خیلی سخت و پر درد، اما میگذره و می دونم که از پسش بر می آد ...
دیگه حرفی ندارم ... سکوت میکنم ...
بغضشو به زور فرو میده ... اما اشکاش بی اختیار از کاسه چشماش سر می خورن و روی گونه هاش می لغزن ... اشکای منم ... خوب می دونم توی دلش چه غوغاییه ... بهش نمی گم که روزای سخت تری در انتظارشه .... سکوت میکنم و آرزو میکنم که این روزها براش زودتر بگذره ...